حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی، در نامهای خطاب به دانشجویان باوجدان حامی مردم فلسطین در دانشگاههای آمریکا، ضمن ابراز همدلی و همبستگی با اعتراضات ضدصهیونیستی این دانشجویان، آنان را بخشی از جبهه مقاومت دانستند و بر تغییر وضعیت و سرنوشت منطقه حساس غرب آسیا تأکید کردند.
متن نامه حضرت آیتالله خامنهای به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
این نامه را به جوانانی مینویسم که وجدان بیدارشان آنها را به دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزّه برانگیخته است.
جوانان عزیز دانشجو در ایالات متّحدهی آمریکا! این، پیام همدلی و همبستگی ما با شما است. شما اکنون در طرف درست تاریخ ــ که در حال ورق خوردن است ــ ایستادهاید.
شما اکنون بخشی از جبههی مقاومت را تشکیل دادهاید، و در زیر فشارِ بیرحمانهی دولتتان ــ که آشکارا از رژیم غاصب و بیرحم صهیونیست دفاع میکند ــ مبارزهای شرافتمندانه را آغاز کردهاید.
ادامه مطلب...
وزیر شهید، حسین امیرعبداللهیان دیپلماتی جهانی و مجاهد بود که همه زیروبمهای رهبری جبهه مقاومت از لبنان گرفته تا سوریه، از یمن و عراق تا فلسطین را میشناخت.
پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی و اعلام عزای عمومی در پی درگذشت شهادتگونه رئیسجمهور و همراهان گرامی ایشان
متن پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
این حادثهی ناگوار در اثنای یک تلاش خدمترسانی اتفاق افتاد؛ همهی مدت مسئولیت این انسان بزرگوار و فداکار چه در دوران کوتاه ریاست جمهوری و چه پیش از آن، یکسره به تلاش بیوقفه در خدمت به مردم و به کشور و به اسلام سپری شد.
رئیسی عزیز خستگی نمیشناخت. در این حادثهی تلخ، ملت ایران، خدمتگزار صمیمی و مخلص و با ارزشی را از دست داد. برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از رضایت الهی است بر همه چیز ترجیح داشت، از این رو آزردگیهایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانه روزیش برای پیشرفت و اصلاح امور نمیشد. ادامه مطلب...
حضرت آیتالله خامنهای پس از بازدید از نمایشگاه کتاب در مصاحبهای، انگیزه خود از چنین بازدیدی را در درجه اول میل شخصی و علاقه به کتاب برشمردند و افزودند: یکی دیگر از دلایل بازدید از نمایشگاه کتاب، زمینهسازی برای ترویج کتاب و کتابخوانی است.
ایشان گفتند: اعتقاد من این است که همه آحاد مردم در طبقات مختلف سنی و علمی نیازمند به کتاب هستند و هیچ چیزی نمیتواند جای کتاب را بگیرد.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به تاثیر فضای مجازی برموضوع کتابخوانی، خاطر نشان کردند: نباید فضای مجازی جای کتابخوانی را بگیرد و کتاب باید همواره در سبد خرید و در مجموعه اوقات مردم جای خاص خود را داشته باشد.
با نام رضا به سینه ها گُل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
دهه کرامت مبارک باد ادامه مطلب...
راننده تاکسی گفت:
میدونی بهترین شغل دنیا چیه؟
گفتم: چیه؟
گفت: راننده تاکسی.
خندیدم. راننده گفت:جون تو.
هر وقت بخوای میای سرکار، هر وقت نخوای نمیای، هر مسیری خودت بخوای میری، هروقت دلت خواست یه گوشه میزنی بغل استراحت میکنی، مدام آدم جدید میبینی،
آدمهای مختلف، حرفهای مختلف، داستانهای مختلف. موقع کار میتونی رادیو گوش بدی، میتونی گوش ندی، میتونی روز بخوابی شب بری سر کار. هر کیو دوست داری میتونی سوار کنی، هر کیو دوست نداری سوار نمیکنی، آزادی و راحت.
دیدم راست میگه،
گفتم: خوش به حالتون.
راننده گفت:
حالا اگه گفتی بدترین شغل دنیا چیه؟
گفتم: چی؟
راننده گفت: راننده تاکسی و ادامه داد:
هر روز باید بری سرکار، دو روز کار نکنی دیگه هیچی تو دست و بالت نیست،
از صبح هی کلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، کمردرد.
با این لوازم یدکی گرون، یه تصادفم بکنی که دیگه واویلا میشه،
هر مسیری مسافر بگه باید همون رو بری، هرچی آدم عجیب و غریب هست سوار ماشینت میشه، همه هم ازت طلبکارن. حرف بزنی یه جور، حرف نزنی یه جور، رادیو روشن کنی یه جور، رادیو روشن نکنی یه جور.
دعوا سر کرایه، دعوا سر مسیر، دعوا سر پول خرد، تابستونها از گرما میپزی، زمستونها از سرما کبود میشی. هرچی میدویی آخرش هم لنگی.
به راننده نگاه کردم.
راننده خندید و گفت:
زندگی همه چیش همینجوره. هم میشه بهش خوب نگاه کرد، هم میشه بد نگاه کرد.
هم خندهمان گرفته بود هم میترسیدیم که نکند او بیفتد و بلایی سرش بیاید. شروع کردیم داد و فریاد کردیم: «آقای مقصودی، وایسا.» مقصودی متوجه سر و صدای ما نشد. حدود 200 متر جلوتر به در دژبانی رسید. وقتی ایستاد، ما هم نفس زنان خودمان را به ماشین رساندیم. قیافه شهردار دیدنی بود. رنگ صورتش مثل مردهای شده بود که او را از قبر بیرون کشیده باشند.آقای مقصودی پیاده شد. تا چشم شهردار به او افتاد، داد زد: «مرد حسابی! اگه میخواستی مرا بکشی لااقل یه تیر توی سرم خالی میکردی که بگن شهید شد! تو که منو بیچاره کردی. دیدی چه بلایی داشتی به سرم میآوردی؟ داشتم دقمرگ میشدم!»مقصودی چند بار صورت او را بوسید و معذرتخواهی کرد. همان طور که قربان صدقه شهردار میرفت، چشمش به من افتاد نگاه. غضبآلودی کرد و گفت: «میدونم این آتیشها از گور کی بلند میشه. خیر ندیده. همش زیر سر توئه.» دنبالم گذاشت و گفت: «میکشمت اسمالی! اگه پیرمرد بیچاره مرده بود، چه خاکی باید تو سرمون میریختیم؟» من از ترس آقای مقصودی میدویدم و بچهها هم میخندیدند.»منبع: کتاب «موقعیت ننه» به قلم رمضانعلی کاووسی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لازمه هر مبارزه/ انقلاب ایدئولوژی است
تاریخ شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه زمانی است؟
ترس از مرگ از خود مرگ بدتره!
نسخه چاپی نخستین شاهنامه مصور جهان رونمایی شد
یک واحد مسکونی به خانواده جان باختگان معدن طبس اهدا می شود
همبستگی مسلمانان
مسابقه بهتری دلنوشته برای سید حسن نصرالله
جنایات اسرائیل نتیجه عدم وحدت میان مسلمانان است
محروم شدن شیطان در روز 17 ربیع الاول
[عناوین آرشیوشده]