سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال می فرماید : « ... همچنان بنده ام با کارهای مستحب به من نزدیک می شود، تا آنجا که دوستشمی دارم . در نتیجه، گوش شنوایش، چشم بینایش، زبان گویایشو قلب دریابنده اش می شوم . اگر مرا بخواند، پاسخش دهم و اگراز من درخواست کند، به او ببخشم» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 94 خرداد 9 , ساعت 10:2 صبح

قیام پانزده خرداد 1342 سرآغاز جدّى یکى از بزرگترین رخدادها؛ یعنى انقلاب اسلامى در تاریخ ایران است.

ریشه ها و علل آن، ارتباط نزدیکى با برنامه ها و سیاستهاى حکومت پهلوى داشت در واقع واکنشى عملى به آن سیاستها و برنامه ها بود. از طرف دیگر، بیانگر آمال و خواست مردم مسلمان ایران، به رهبرى امام خمینى(س) بود. تاریخ ایران در دور? پهلوى اول و دوم، شاهد استقرار حکومتى تک صدایى و استبدادى با تمام الزامات و ابزارهاى آن گرچه این استبداد، بنا به دلایل تاریخى در مقاطعى با سستى روبرو شد؛ اما با پیروزى کودتاى امریکایى ـ انگلیسى در 28 مرداد 1332، که مى توان آن را بنیانگذارى مجدد سلسله پهلوى نامید ـ حکومت پهلوى مجدداً به استقرار و تثبیت نظام سیاسى دیکتاتورى پرداخت و تلاش کرد یک نظام سیاسى و حزبى یک صدا پدید آورد. دیرى نگذشت که دموکراتها به رهبرى «جان اف کندى»، در انتخابات ریاست جمهورى امریکا پیروز شدند و بر اساس دکترین خود، اصلاحات را در قالب فضاى باز سیاسى، براى جلوگیرى از قیامهاى مردمى در کشورهاى جهان سوم ـ که احتمال سرنگونى حکومتهاى وابسته به بلوک غرب و مشخصاً امریکا را مى توانست در پى داشته باشد ـ به انجام رساندند. رژیم سیاسى ایران نیز یکى از این حکومتها بود که مى بایستى اصلاحاتى را با همان انگیزه و هدف انجام دهد. این اصلاحات با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» که به طور فراگیر تمام ابعاد زندگى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى جامعه ایران را در بر مى گرفت، فرصت ظهور و تجلى یافت.
از ابتداى این سیاست، با توجه به نقش بیگانگان در طرح و اجراى آن و مخالفت عملى آن با عقاید و باورهاى ریشه اى، مذهبى و فرهنگى مردم ایران با واکنشهاى اعتراض آمیز و انتقادى مردم، بویژه روحانیون مواجه گردید. امام خمینى(س)، برجسته ترین رهبر حرکتهاى معترض و مخالف اصلاحات امریکایى در ایران بودند که از جریان تصویبنامه لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى وارد صحنه شده بودند. گرچه رژیم پهلوى نیز اصلاحات را تغییرناپذیر و بطور قطعى امکانپذیر اعلام کرد و به سرکوبى مخالفان پرداخت که روشن ترین آن، واقعه مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز در دوم فروردین 1342 بود؛ اما نتوانست نتیجه دلخواه را بگیرد و این حرکتها بتدریج نهادینه و به جریانى عمده تبدیل شد که تا پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 تداوم یافت.

واقع? 15 خرداد 1342 در واقع، ادامه تسلسل مخالفت روحانیون و مراجع با اصلاحات و روشهاى سرکوبگرانه رژیم پهلوى بود. بدین ترتیب که روحانیون فرا رسیدن ایام محرّم آن سال را فرصتى مناسب براى تبلیغات علیه برنامه ها و سیاستهاى محمدرضا پهلوى دانسته و با ترتیب جلسات، انجام مکاتبات و صدور اعلامیه هایى ارتباط بین خود و مردم را گسترش داده و خود را مهیّا مى ساختند؛ البته حکومت نیز در کنترل این فعالیتها سعى تمام و کاملى داشت. بدین منظور در ماه محرّم، خطاب به وعاظ و روحانیون اعلام و به آنها الزام کرد که در سخنرانیهاى ایام محرّم در محافل و مجالس از بیان سه مطلب خوددارى کنند: اول؛ علیه شخص اول مملکت سخن نگویند؛ دوم؛ علیه اسرائیل مطلبى گفته نشود؛ سوم؛ مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است.( رجبى، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسى امام خمینى؛ ج 1، ص 263 ؛ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک؛ ج 2 (فیضیه)، ص 233ـ239، 247.)
با تمام تلاشهاى ساواک و سایر اشخاص و سازمانها، روحانیون موفق به بسیج نیرو، بویژه سازماندهى وعّاظ و روحانیون براى ایام محرم گردیدند. در یکى از گزارشهاى ساواک در تاریخ 31/2/1342 که چند روز مانده بود تا ماه محرّم شروع شود؛ چنین آمده است: برابر اطلاع حاصله، عده زیادى از طلاب براى سخنرانى در ماه محرّم و صفر و فعالیت و تنقید علیه دولت از طرف مقامات روحانى به شهرستانهاى ایران فرستاده شده. عده اى از آنها حامل عکس آیت اللّه خمینى(س) است . علیهذا در صورت استقرار اراده عالى، چنانچه به ساواکهاى تابعه دستور داده شود، از رفتن منبر و سخنرانى افراد ناشناس تازه وارد به طور کلى جلوگیرى گردد، بى نهایت مؤثر خواهد بود.( قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک؛ ج 2، ص 261.)
پس از شروع ایام عزادارى محرّم، وعّاظ و روحانیون به سخنرانى و وعظ پرداختند. امام خمینى(س) نیز در حین سخنرانیهاى پس از نماز، علیه هیأت حاکمه و رژیم پهلوى، صحبت مى کردند. در اماکن مذهبى و دانشگاهى نیز اعلامیه هاى امام خمینى(س) مبنى بر در خطر قرار گرفتن اسلام و لزوم دفاع از آن و تبلیغ علیه هیأت حاکمه پخش و یا بر دیوارها از جمله؛ در دانشگاه تهران نصب مى شد. در این میان همه تلاشهاى ارگانهاى انتظامى و امنیتى معطوف به ایام تاسوعاو عاشورا بود و بر اساس گزارش مورخه 31/2/1342 ساواک که نقل شد، طرحهاى انتظامى و امنیتى متعددى در شهرهاى مختلف از جمله؛ تهران و قم براى مقابله با تبلیغات روحانیون تدارک دیده بودند. به طور طبیعى در این روزها شایعات مختلفى بر له یا علیه روحانیون یا دولت نیز در بین عامه جارى بود.
بالاخره ایام تاسوعا و عاشورا فرا رسید. گزارشهاى موجود حاکى است که در این دو روز اکثر وعاظ، روضه خوانها و سخنرانان مذهبى، بخشى از سخنان خود را به انتقاد و حمله به رژیم پهلوى و اعمال و عملکرد آن اختصاص دادند. در این روزها، جمعیتها، در دسته هاى چند صد نفرى تا چند هزار نفرى در شهرهاى مختلف، بویژه در قم و تهران در نقاط مختلف شهر به راه افتادند و ضمن عزادارى، شعارهایى علیه حکومت پهلوى و در طرفدارى از امام خمینى سر دادند.
امام خمینى(س) در ساعت 30/6 بعد از ظهر عاشوراى سال 1383 ه . ق. (سیزدهم خرداد 1343 ه . ش.) در مدرسه فیضیه قم حاضر شدند و سخنرانى تاریخى خود را انجام دادند. در این روز؛ نیروهاى امنیتى و انتظامى رژیم پهلوى در حالت آماده باش کامل بودند و احتمال هرگونه خطر براى امام و سرکوب مردم انتظار مى رفت. این روز یکى از سخت ترین روزها براى حاج آقا مصطفى بود. بنا به گفته آیت اللّه محمدعلى گرامى، حاج آقا مصطفى به شدت نگران جان امام بود. امام بر خلاف روش منبریها ابتدا روضه خواندند و بعد صحبت کردند. ایشان پس از شرح رخداد دلخراش کربلا، حمله مأمورین حکومت پهلوى به مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 1342 را، به واقعه کربلا تشبیه نمودند که با شیون و گریه حاضران توأم گردید.
بدین ترتیب تاسوعا و عاشوراى سال 1342 در شهرهاى مختلف ایران به صحنه انتقاد علنى از حکومت پهلوى و عملکرد آن تبدیل شد و روزهاى یازدهم و دوازدهم محرّم نیز، در ادامه روزهاى قبل به تظاهرات سیاسى مردم علیه رژیم پهلوى تبدیل گردید و شعارهایى به طرفدارى از امام خمینى و علیه شاه و حکومتش سر داده شد. در روز یازدهم محرّم، دانشجویان دانشگاه تهران نیز به جمع تظاهرکنندگان پیوستند. رژیم در واکنش به این رویدادها و به منظور تهدید و پایان دادن به تظاهرات، در صدد دستگیرى امام خمینى و بسیارى از وعاظ و روحانیون برآمد.
بدین منظور سعى کردند که دستگیرى امام خمینى در ساعتى از شبانه روز باشد که دسته هاى عزادارى پراکنده شده و مردم نیز در خانه هاى خودشان باشند؛ بنابراین مأموران نیمه شب دوازدهم محرّم برابر با 15 خرداد به دور از مشاهده مردم، منزل امام خمینى را به محاصره در آورده و بدون سر و صدا از دیوار خانه ایشان بالا رفته و وارد منزل شدند؛ اما امام خمینى به دلیل کثرت رفت و آمدهاى مردم در ایام محرم و بویژه آن شب که مجلس روضه خوانى نیز داشتند، شبها را در منزل فرزندشان حاج آقا مصطفى که در نزدیکى منزل خودشان بود مى خوابیدند و موقع ورود مأموران به خان? امام و ضرب و شتم کارکنان خانه، به خیال اینکه امام خمینى را مخفى نموده اند، سر و صداى زیادى ایجاد شد و زمانى که امام براى انجام نماز شب بیدار شده بودند، با شنیدن سر و صداى مأموران، فوراً لباس پوشیده و خود را به مأموران رسانده و فرمودند: «روح اللّه خمینى منم! چرا اینها را مى زنید؟ این چه رفتار وحشیانه اى است؟ چرا مانند دزدان از دیوار به پایین مى پرید؟»( روحانى، حمید؛ نهضت امام خمینى؛ ج 1، ص 509ـ510.) بدین ترتیب ایشان را دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل کردند. در تهران ابتدا به باشگاه افسران بردند و در سلولى انفرادى زندانى کردند و ساعاتى بعد به پادگان قصر (بى سیم) انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زندانى کردند.( رجبى، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسى امام خمینى؛ ج 1، ص 287ـ288.)

امام خمینى شبهاى محرّم در منزل آقا مصطفى مى خوابیدند؛ بنابراین نخستین کسى که در جریان دستگیرى ایشان قرار گرفت، حاج آقا مصطفى بود. او ابتدا سعى کرد که از بردن امام ممانعت کند، اما تلاش او بیفایده بود؛ زیرا مأموران او را تهدید کردند که اگر پیش بیاید، به سویش شلیک خواهند کرد. امام خمینى نیز وى را از آمدن نهى کردند و منع پدر او را منصرف کرد. سید مصطفى با مشاهده این وضعیت با تمام نیرو فریاد زد:
«مردم! خمینى را بردند...»( روحانى، حمید؛ نهضت امام خمینى؛ ج 1، ص 511 ؛ فردوسى پور، اسماعیل؛ همگام با خورشید، از ایران تا ایران؛ ص 100ـ102.)
گرچه آقا مصطفى از ابتداى نهضت امام با ایشان و در کنار ایشان بود؛ ولى از این پس حضور وى در صحنه نهضت امام، وارد مرحله نوینى شد. از ساعات اولیه بامداد، مأموریت سنگین خود را در غیاب رهبر نهضت شروع کرد. محمود بروجردى که از نزدیک شاهد فعالیتهاى او بود، در ادامه خاطراتش از آن روز، مى گوید:

گرچه آقا مصطفى از ابتداى نهضت امام با ایشان و در کنار ایشان بود؛ ولى پی از 15 خرداد 42 حضور وى در صحنه نهضت امام، وارد مرحله نوینى شد. مردم گروه گروه جمع شدند و پس از

ساعتى حاج آقا مصطفى، پیشاپیش مردم قم به طرف صحن مطهر [حضرت معصومه(س)] حرکت کردند. ساعت نُه صبح، صحن مطهر مملو از جمعیت شد. شعارهاى مختلفى به گوش مى رسید. از قبیل «یا مرگ یا خمینى!»، «خمینى بت شکن آزاد باید گردد!»، «ما مرجعمان را مى خواهیم»... شهید حاج آقا مصطفى روبروى ایوان آیینه در صحن، روى یک منبر کوتاهى نشسته بود و مردم او را احاطه کرده بودند. تا اینکه، نیروهاى نظامى از هوا و زمین در خیابانهاى قم به مردم حمله کردند و رفت و آمدها به بیت آیت اللّه زنجانى براى تعیین تکلیف، مرتب ادامه داشت، تا اینکه یک نفر از مدرسین حوزه به نام حاج شیخ اسماعیل ملایرى از طرف مراجع آمد و پیام داد که مردم به خانه ها بروند. تا دستور بعدى، حاج آقا مصطفى در اینجا با سخنانى همراه با شدت ناراحتى و گریه از مردم سپاسگزارى کرد و چنین بیان کرد: «من از شما مردم خوب و غیرتمند قم که به مناسبت بازداشت پدر پیرم این همه ناراحت و نگران هستید و این احساسات را ابراز مى دارید، تشکر مى کنم. این ادام? حضور شما در صحنه سبب مى شود که پدرم، زودتر آزاد گردند و به خدمت شما بیایند». ( روحانى، حمید؛ نهضت امام خمینى؛ ج 1، ص 511 ؛ فردوسى پور، اسماعیل؛ همگام با خورشید، از ایران تا ایران؛ ص 100ـ102.)
با دستگیرى امام خمینى(س) و در غیاب ایشان مسئولیت سنگینى بر دوش حاج آقا مصطفى ـ که فرزند ارشد بود و البته توان مدیریت و هدایت نهضت و ادار? بیت امام را داشت ـ نهاده شد و او نشان داد که مرد این میدان است و مصمم به پیمودن راه پدرش مى باشد. از صبح روز پانزدهم خرداد، مردم قم و سایر شهرها، دست به اعتراض دامنه دارى زدند. در تهران، دانشجویان دانشگاه تهران، کلاسها را تعطیل کردند و به تظاهرات مردم پیوستند. بارفروشان نیز از مرکز شهر به حرکت درآمده و به تظاهرکنندگان ملحق شدند. تظاهرکنندگان که لحظه به لحظه به تعدادشان افزوده مى شد، درصدد اشغال مراکز مهم دولتى و حکومتى از قبیل کاخ مرمر، اداره رادیو، اداره تسلیحات ارتش و غیره بودند. بازاریان نیز با تعطیلى بازار و تجمّع در مساجد و یا با پیوستن به تظاهرکنندگان، اعتراض صریح خود را اعلام کردند. به طورى که بازار تهران و خیابانهاى اطراف آن، به مرکز ثقل تظاهرات و در مجموع قیام 15 خرداد 1342 تبدیل شد و اعتصاب چهارده روزه اى در بازار تهران شکل گرفت.
در روز 15 خرداد که مى توان گفت، کل ایران یکپارچه و یکصدا در واکنش به دستگیرى امام خمینى(س) اعتراض داشت، سید مصطفى نیز، در قم که اکنون کانون قیام و نهضت بود، در کنار سایر طرفداران امام خمینى، به تحقق اهداف قیام پانزدهم خرداد کمک کرد. یکى از عمده ترین محورهاى فعالیت ایشان در این روز، این بود که ضمن مشورت با افراد مختلف، سعى مى کرد که مراجع وقت قم در این مسأله ساکت نباشند و واکنش نشان دهند. او افکار عمومى را نیز علیه اقدام رژیم پهلوى بر مى انگیخت و در این راه موفق بود. حجت الاسلام محمدحسن تشیّع در این زمینه مى گوید:
خطابه ها و سخنان محکم این عالم ربانى پس از بازداشت امام خمینى(س) به گونه اى بود که اغلب مى گفتند: این آتش ظلم برانداز حاج آقا روح اللّه است که از درون حاج آقا مصطفى(ره) زبانه مى کشد، تو گویى که این خود اوست، چنین داد سخن سر مى دهد، انگار این صداى امام(س) است که دیوارهاى ظلم را با طنین رسایش فرو مى ریزد و این نبود، جز اینکه ایشان با درک عمیق از چند و چون نهضت اسلامى امام، به خوبى مى دانست که چه باید بگوید و مردم را به کدامین جهت راهنما باشد.( مجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه مصطفى خمینى؛ ص 73.) پس از واقعه 15 خرداد 1342 و بازداشت امام خمینى(س)، مسئولیتهاى گوناگونى پیش روى سید مصطفى خمینى قرار داشت؛ از یک سو مى بایست که براى آزادى امام خمینى(س) تلاش کند، از سوى دیگر، شبکه نهضت اسلامى را فعال نگهدارد و بالاخره، مدیریت بیت امام را بر عهده گیرد. او اعلامیه هایى را تهیه کرده، براى روحانیون مى فرستاد و دستورهاى امام را که از داخل زندان به ترفندهاى مختلف برایش مى رسید، اجرا مى کرد. ساواک در یکى از گزارشهاى خود چنین آورده است.

در شهرستان قم، پسر آیت اللّه خمینى که مهم مى باشد، به جاى وى نشسته و دستورهاى او را به مورد اجرا مى گذارد و اعلامیه هایى را تهیه مى کند و براى روحانیون مى فرستد.
در 29 تیر 1342 بسیارى از دستگیرشدگان قیام 15 خرداد 42 در تهران و شهرستانها، آزاد شدند؛ اما امام خمینى و برخى دیگر، همچنان در زندان باقى ماندند و حتى زمزم? تبعید امام خمینى به سنندج که یک شهر سنى نشین بود مطرح شد و کمیسیون امنیت اجتماعى قم آن را تصویب کرد؛ اما دادگاه و دادستان قم آن را رد کرد. در یازدهم مرداد 42، ساواک، طى نامه اى به اداره دادرسى ارتش، دستور آزادى امام خمینى را صادر کرد و دادستانى ارتش نیز، با تبدیل قرار بازداشت موقت ایشان به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایى تهران، دستور آزادى مشارالیه را صادر کرد و در دوازدهم مرداد، امام خمینى به وسیله مأموران ساواک به منزلى در داوودیه که در آن زمان در دوازده کیلومترى تهران واقع بود، به خانه اى متعلق به ساواک، انتقال یافت. چند روز بعد نیز (احتمالاً سه روز) به منزلى در منطق? قیطریه تهران که باغ رضا روغنى، از تجّار مشهور بازار که با رئیس ساواک (حسن پاکروان) رابطه خوبى داشت، منتقل گردید. (روحانى، حمید؛ نهضت امام خمینى؛ ج 1، ص 690ـ695.)
از این تاریخ به بعد سید مصطفى در خدمت امام قرار گرفت و موفق شد با ایشان رابطه مستقیم و بلاواسطه اى داشته باشد. در مدت اقامت، تحت نظر آن دو، در قیطریه، سید مصطفى در برقرارى و تداوم رابطه امام خمینى با مردم و مبارزین، نقش اساسى و مؤثرى داشت و علیرغم کنترلهاى ساواک این ارتباط همچنان باقى ماند. در یکى از گزارشهاى ساواک در این مورد آمده است:طبق اطلاع واصله اخیراً پسر آیت اللّه خمینى باافراد متنفذ و مخالف دولت در تماس مى باشد، چون مشارالیه مى تواند با پدرش ملاقات نماید. از این لحاظ رابط بین پدرش و افراد مخالف دولت است.( مرکز اسناد انقلاب اسلامى؛ آرشیو، پرونده آیت اللّه سید مصطفى خمینى؛ شماره بازیابى 391، ص 6؛ اسناد ضمیمه، سند شماره 8).

بالاخره در پانزدهم فروردین 1343 ساواک دستور آزادى امام خمینى(س) را صادر کرد و در ساعت 22 شب همان روز، مأموران ساواک، ایشان را جلوى منزلشان در قم پیاده کردند. این بار نیز هدف ساواک این بود که در سکوت شب، مردم متوجه آزادى ایشان نباشند و تجمعى در استقبال از ایشان شکل نگیرد؛ اما این بار نیز در فاصله اندکى مردم مطلع شدند و همراه با شور و هیجان و شعار و صلوات از آزادى ایشان استقبال کردند. از این پس سید مصطفى سایه به سایه همراه امام بود و در تمام مراسم و جشنها شرکت مى کرد و مراقب ایشان بود. در کنار امام بودن و دیدن آنهمه تحولات و مسائل سیاسى، فرصتى بود که سید مصطفى نیز به بلوغ سیاسى برسد و بتواند در مواقع حساس و بحرانى، با تجربیات بیشترى تصمیم بگیرد و بحرانهاى احتمالى را مدیریت کند.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ