سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درِ دانش را استوار کنید که در آن شکیبایی است . [عیسی علیه السلام]
 
شنبه 90 آذر 12 , ساعت 5:49 عصر

بی تردید، جامعه نبوی در جایگاه جامعه ای نو بنیاد، همانند سایر جوامع شاهد دگرگونی هایی بوده و در حیات اجتماعی خود، تغییراتی را تجربه کرده است و از این جهت، حساسیتی وجود ندارد؛ ولی آن چه سبب توجه محققان و حساسیت متدینان شده، سمت و سوی این تغییرات بوده و می باشد ، چه این که بر اساس شواهد و اسناد تاریخی، سیر و جهت این دگرگونی ها بعد از وجود مبارک و حیات بخش رسول گرامی اسلام(ص)، سیری نزولی و به تعبیری ققهرایی داشت و جامعه ای که با عنایت خداوند، و همّت محمد(ص)، و سرداری علی(ع) و همراهی مهاجر و انصار بر پایه ارزش های الهی و معنوی شکل گرفت، چند صباحی از عروج ملکوتی نگین خلقت نگذاشته بود که راه سقوط پیشه کرد و وضعیت به گونه ای تغییر یافت که اگر روزی مردم هنگام وضوی پیامبر اکرم(ص) پروانه وار دور وجود نورانی اش حلقه می زدند و برای تبرّک جستن به قطره های آب وضوی آن حضرت، گوی سبقت را از هم می ربودند، این بار نیز گرد هم آمده و از هم سبقت می گرفتند، ولی برای آن که میوه باغ نبوّت را در گودال غربت، تنها و بی یاور و با تیغ کین سر بریده و دامن عفت را آتش کشیده و خاندان عصمت را به اسارت برند و بر این همه بیدادگری پای کوبند و جشن پیروزی بر پاکنند!!



نوشتار حاضر در صدد بیان این است که چه دگرگونی هایی در جامعه نبوی رخ داد که امت محمد(ص) به جای مراجعه به اهل بیت رسول الله(ص) و حلقه زدن به دور خاندان وحی و عصمت، آنها را در محاصره مرگ بار خود قرار دادند؟ عاملان و کارگزاران این تغییرات چه کسانی بودند؟و مکانیزم این تغییرات چه بوده و به چه صورت انجام گرفته است؟

تغییر ارزش ها ی اصیل

با خاتمه یافتن حاکمیت 25 ساله اصحاب سقیفه و به خلافت رسیدن خلیفه خدا ورسول، انتظار می رفت که جامعه اسلامی ارزش های فراموش شده اش بازیابد و با بهره گیری از دریای موّاج معارف که از جان علی(ع) می جوشید، بتواند رفتار فردی و اجتماعی اش را سامان دهد و راه کمال و سعادت را در پیش گیرد. این امر مهم با در دست داشتن حکومت به عنوان عامل مؤثر در تغییر ارزش ها و هنجارها ممکن می شد؛ ولی تلاش های امام(ع) در این راستا در همان گام نخستین با مشکلات بسیاری روبه رو گردید؛ چرا که حضرت، حرکت اصلاحی اش را بر دو محور«عدالت اقتصادی در امر بیت المال» و« لیاقت و شایستگی در واگذاری امارت وحکومت» استوار داشت.

در محور اول، عدالت علوی سبب رنجش زراندوزان و دنیا گرایان شد که به برکت بذل وبخشش عثمانی ثروت اندوخته بودند.آنان در سایه ارزش های مادی ودنیا گرایی با جنگ جمل،راه را بر امام بستند و این مانعی بود که حرکت اصلاحی امام را متوقف کرد.

محور دوم، باعث نارضایتی کارگزاران ناشایستی شد که به وسیله جریان سقیفه و عثمان به امارت گماشته بودند و در رأس آنها معاویة بن ابی سفیان قرار داشت. وی مانع بزرگی در مقابل سیاست علوی ایجاد کرد و جنگ صفین را به همراهی مردم تازه مسلمان شام به راه انداخت؛ مردمی که که در اثر سیاست تخریبی معاویه در فقر دینی و فرهنگی کامل به سر می بردند، به گونه ای که پیامبر و خاندانش را به خوبی نمی شناختند.

مسعودی در مروج الذهب به این نکته اشاره کرده و می نویسد:« یکی از دوستان اهل علم گفت: ما درباره ی ابوبکر وعمر وعلی و معاویه بحث می کردیم و عده ای ناظر مباحثه ما بودند. یکی از آنها که عاقل ترین آنها بود گفت: شما درباره ی ابوبکر و عمر و علی چه می دانید؟ من پرسیدم: شما درباره ی آنها چه فکر می کنید؟ جواب داد: آیا علی پدر فاطمه نبود؟ گفتم فاطمه کیست؟ گفت: همسر پیغمبر و دختر عایشه و خواهر معاویه! گفتم: حکایت علی چه بوده است؟ گفت: در جنگ حنین با پیغمبر کشته شد...»(1)

روشن است که چنین مردمی، معارف بلند اسلام را نشناسند و یکصد هزار نفر از آنها در روزچهارشنبه، نماز جمعه بخوانند ودر رکاب معاویةبن ابی سفیان به جنگ جانشین خدا و رسولش بشتابند؛ جنگی که نتیجه اش تفرقه و تشتّت در لشکر امام معصوم(ع) بود. بعد چهار هزار نفر از آنان در نهروان گرد هم آمدند و به روی امام معصوم و خلیفه ای که با او بیعت کرده بودند، تیغ کشیدند. بدین صورت امام را از دشمن اصلی اسلام و مسلمانان باز داشتند؛ ودر نهایت امام(ع) را شهید کردند.

پس از شهادت امام، طولی نکشید که معاویه امور مسلمانان را با زور وتزویر در دست گرفت و خود را امیر المؤمنین خواند، در حالی که روند تغییر ارزش ها را همانند اَسلاف سقیفه نشین خود و با سرعت و شدّت بیشتر پی می گرفت.

معاویه در ابتدای حاکمیت خود توانست، چهره واقعی خود را پشت احادیث جعلی جعّال مزد بگیر مخفی کند؛ احادیثی که او را به درجه قدیس
میرساند، مثل این حدیث که ابو هریره آن را از پیامبر نقل می کند:« خداوند سه نفررا امین وحی خود قرار داده است: من، جبرئیل و معاویه» یا در روایتی دیگر ابو هریره می گوید: پیامبر چوبه ی تیری به معاویه داد د گفت: این را بگیر تا مرا در بهشت ملاقات کنی» یا«من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن و معاویه حلقه ی آن است» و احادیث فراوان دیگرکه پدید آوردند. (2)

با این که پیامبر(ص) بار ها چهره ی واقعی معاویه را آشکار کرده بود ولی با این حال خلیفه دوم او را والی شام کرد و معاویه با اجازه او و عثمان توانست، بنیانگذار سلطنت باشد.

پسر هند، مکانیسمی جهت تغییر ارزش های از پیش تعیین شده در پیش گرفت، که عبارت است از:

1-حرمت شکنی رهبری

معاویه در جهت دفن ارزش های الهی و نبوی و احیای ارزش های جاهلی و غیر انسانی، نخست کوشید تا از منزلت قدسی پیامبر اکرم بکاهد و آن وجود ملکوتی را در حد یک انسان معمولی و حتی پایین تر از آن قرار دهد و در این راه از جاعلان مزدور بهره ها گرفت. آنان حدیث های فراوانی در وهن شخصیت پیامبر(ص) جعل و در جامعه منتشر کردند که در اینجا به نمونه ای از آن اشاره می کنیم:

بخاری در کتاب«صحیح» نقل می کند: عایشه می گوید: دو کنیزک آوازه خوان در خانه من، شعرهایی از عصر جاهلیت و جنگ های آن به آواز می خواندند. در این حال پیامبر وارد شد و بدون هیچ عکس العملی، روی بستر خویش دراز کشید. در این هنگام ابوبکر وارد شد و به محض برخورد با آوازه خوان با شدّت وتندی به من گفت: ساز و آواز شیطانی در محضر پیامبر؟

بخاری در روایت دیگری می گوید: ابوبکر به عده ای که مشغول ساز و آواز بودند گفت: ای بندگان خدا! آیا به ساز و آواز شیطان مشغول شده اید؟ رسول خدا به ابوبکر رو کرد وفرمود: رهایشان کن و کارشان نداشته باش! هر گروهی عیدی دارد و امروز هم عید ما می باشد.(3)

این گونه روایات ابتدا در جهت توجیه مجالس لهو و لعب و ترویج بی بند و باری و حتی اختلاط مرد و زن در جشن های گروهی و سپس در جهت به خاک سپردن و فراموش کردن نام و یاد آن پیامبر کرامت و انسانیت و احیای ارزش های دوران جاهلیت (ارزش هایی که رسم و مرام
ابوسفیان ها بود) جعل شد؛ چرا که معاویه سوگند یاد کرده بود نام محمد (ص) را از مأذنه ها پایین کشیده و دفن خواهند کرد.

معاویه خوب می دانست اگر نام و یاد رسول خدا (ص) در جامعه زنده و بالنده باشد و مردم بتوانند با تکیه بر آیه شریفه « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (4)، پیامبر و سنت او را سرمشق خود قرار دهند و با تأسّی از آن انسان کامل، راه کمال پیش گیرند، نمی تواند وصیت ابوسفیان را اجرا کند که گفته بود: حکومت را چون موم در دست گرفته و دست به دست هم داده و حفظ کنید. در آن صورت، همه تلاش های او و کارگردانان جریان سقیفه در احیای ارزش های جاهلی بی ثمر می ماند؛ از این رو سعی کرد با حرمت شکنی و همانند سازی، نام و یاد آن حضرت را به خاک بسپارد.

2- ممانعت از نشر فضایل خاندان وحی


بدیهی است آن که بالندگی نام و یاد رسول الله(ص) در جامعه را برنمی تابد، هیچ گاه نمی تواند ببیند که مردم از فضیلت علی و فرزندانش همواره سخن می گویند؛ چرا که تلاش او زنده کردن ارزش های جاهلی است و نور وجود فرزندان رسول خدا(ص) و فضایل آنان در جامعه، هر گونه تاریکی جاهلیت را از بین می برد. آن جا که پرتو نور هدایت نبوی و ولایت علوی بتابد، جای جلوه گری گمراهی شب پرستان نیست؛ از این رو، معاویه در سال عام الجماعه فرمانی عمومی برای کارگزاران خود در تمام سرزمین اسلامی صادر کرد که در آن آمده بود:«هر کس که چیزی درفضیلت ابو تراب و خاندانش روایت کند، خون او هدر و مالش حرمت ندارد و از حوزه حفاظت حکومت بیرون خواهد بود. (5)

او فقط به ممانعت از انتشار فضایل خاندان بسنده نکرد، بلکه دستور داد احادیثی در ذم حضرت علی و فرزندانش(علیهم السلام) جعل کنند تا موجب دوری مردم از اهل بیت شود. با این دسیسه بود که معاویه توانست افکار عمومی شام را ازخاندان عصمت وطهارت دور سازد، تحت فرمان و تسخیر خود در آورد، به همراه یکصد هزار سرباز گوش به فرمان به جنگ با جانشین خدا و رسولش حرکت کند و قصه پر غصه جنگ صفین را به وجود آورد. او با این روش، نه تنها اهل بیت (علیهم السلام) را مهجور کرد، بلکه خود و بنی امیه را اهل بیت رسول الله معرفی نمود. آن گاه بود که مردم شام، بنی امیه را اهل بیت رسول خدا می دانستند.

معاویه انتظار داشت با شهادت علی ابن ابیطالب (ع)، نفوذ آن امام در دل ها و جایگاهش در بین مردم از بین برود؛ ولی بر خلاف انتظارش، علی(ع) به صورت الگویی عالی باقی ماند و این جریان، معاویه را از مقصودش که همانا نابودی ارزش های معنوی بود، باز می داشت؛ از این رو شدید تر از گذشته دستور داد که انتشار فضایل حضرت ممنوع شود و در منابر و خطبه ها او را سبّ کنند.

هر کس از این دستور سرپیچی می کرد مورد شکنجه، آزار و حتی اعدام قرار می گرفت. افرادی چون میثم تمار و حجر بن عدی از کسانی بودند که به جرم دوستی ولایت علی به فرمان او کشته شدند. معاویه حتی از صحابه رسول خدا(ص) انتظار داشت که مناقب علی را نقل نکنند. فرزند هند، پا را از این فراتر گذاشت و در مقابل نوردیدگان زهرا (س) امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) با بی شرمی و وقاهت تمام لب به دشنام علیه امام المتقین علی(ع) گشود و در منابر امام را سبّ می کرد. دلیل اصرار معاویه برعلی (ع) زدایی در جامعه این بود که بتواند ارزش های مادی و غیر انسانی را که از دوران جاهلیت به ارث برده بود در جامعه اسلامی پیاده کند و آن را به قبل از اسلام برگرداند.

3-حذف نیروهای ارزش

معاویه پس از اقدام به جعل احادیث فراوان در وهن شخصیت پیامبر، حرمت شکنی، ممانعت از انتشار فضایل و برتری خاندان عصمت وطهارت و فرمان سبّ و لعن علی توانسته بود تا حدود زیادی مردم و به ویژه اهل شام را از دست رسی به اهل بیت رسول خدا(ص) که به تمسک به آنان وصیت شده بودند، محروم سازد تا جایی که شامیان به هنگام خطابه امام زین العابدین آن گاه که فرمود: علی(ع) را در محراب عبادت کشتند، گفتند: مگر علی نماز می خوانده؟!

معاویه با وجود پلیدی که مرتکب شده بود، آرام ننشست و احساس امنیت نکرد؛ چون شیعیانی بودند که با بهره گیری از هدایت های علوی می توانستند همواره چراغ ارزش های علوی ونبوی را با هنجار های رفتاری و گفتاری خود در جامعه روشن نگه دارند و افراد جامعه در پرتو آن، رفتار فردی و اجتماعی خود را سامان بخشند. معاویه خوب می دانست تا درس آموختگان آن مکتب زنده اند و جامعه از نعمت وجود آنها برخوردار است ، نمی تواند جامعه اسلامی را به سوی فرهنگ جاهلی و ارزش های مادی سوق دهد و ارزش های غیر انسانی و الهی عصر جاهلیت را که از پدران خود به ارث برده بود در میان مسلمانان اجرا کند؛ از این رو فرمان خطرناک و وحشتناکی صادر کرد که تا روز قیامت این لکّه ننگین، دامن کارگردانان سقیفه را آلوده ساخت و دوزخ ابدی را برای خود و آنان آماده کرد.

ابن ابی الحدید می نویسد:«معاویه، ضحّاک بن قیس فِهری را احضار کردو به منطقه کوفه روانه ساخت و به او دستورداد: هر عربی را دیدی که مطیع و دوست دار علی است بکش! ضحاک اموال مردم را غارت کرد و عرب ها را از دم تیغ گذراند». (6) او می گوید: معاویه بُسر بن أَرطاة را نیز به این کار مأمور کرد، بسر روانه ی مأموریت خود شد و به شهر مکه و مدینه حمله برد و غیر از افرادی که سوزانید، سی هزار نفر را کشت.(7)

خشونت، ارعاب، تهدید و قتل آن چنان بود که کسی جرأت ابراز و اظهار شیعه گری نداشت. در تاریخ آمده
« این ارعاب و تهدید به حدی رسید که مسلمانان ترجیح می دادند آنها را کافر وزندیق بنامند؛ ولی شیعه علی(ع) نگویند. کار به جایی رسیده بود که شیعیان حتی در مورد مسائل واحکام دینی که مربوط به فضایل نبود از بردن نام علی می ترسیدند و با نام مستعار«ابو زینب» از آن حضرت اسم می بردند».

به این ترتیب، معاویه پس از تبلیغات سوء و ترور شخصیتی خاندان وحی به طور گسترده و وحشتناک به ترور فیزیکی و حذف نیرو های ارزشی دست زد تا بتواند با خیال آسوده، دین و ارزش های الهی آن را تحریف و دفن کند و با کمک جعّال مزدور و دست نشانده، افکار عمومی را متوجه خود و خاندان معاویه کرده و آنان را به عنوان الگو های رفتاری و هنجار های دین به جامعه معرفی نماید تا در جایگاه دینی و در نقش حاکم اسلامی، ارزش های غیر انسانی عصر جاهلیت را باز گرداند و از این طریق، امت اسلامی، رفتارهای فردی و اجتماعی خود را بر اساس آن ارزش ها سامان بخشند، چرا که ارزش ها  هدایتگر رفتار اند. در این جهت معاویه به کارگزاران خود دستور داد: «دوست داران عثمان و علاقه مندان وی و آن کسانی که روایات در فضیلت او نقل می کنند، شناسایی و به خود نزدیک سازید و اکرامشان کنید.

آن چه را که ایشان در فضیلت عثمان نقل می کنند، برای من هم بنویسید و نام گوینده و نام پدر خاندانش را ثبت کنید و جایزه و خلعت و اموال فراوان به آنان ببخشید.»

4- ترویج قرائت های دیگر

پیش از این گفته شد که جامعه بدون استمداد و بهره گیری از ارزش ها در حیات خود، دچار مشکلات و معضلات هنجاری خواهد شد؛ چون رفتار فردی و اجتماعی افراد بر ارزش ها ی حاکم در جامعه مبتنی می باشد، به همین جهت جامعه شناسان، ارزش ها را چراغ هدایت رفتار فردی واجتماعی افراد جامعه می دانند.

معاویه با سیاست ارزش زدایی خود، خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را خانه نشین و مهجور کرد و جامعه را از ارزش های نبوی و علوی محروم داشت و برای اینکه جامعه از ارزش ها یا الگوهای رفتاری خالی نماند و مشکلات هنجاری پیش نیاید و مردم در رفتار دینی و اسلامی خود متحیر نمانند، تلاش کرد تا با ترویج افکار التقاطی و قرائت های دیگری از دین و ارزش ها، این نقیصه را جبران کند.

به همین جهت، فرقه «مرجئه»(8) را ترویج کرد که این فرقه قرائت جدیدی از ایمان ارائه داد و آنان از نخستین کسانی بودند که به ارجاء محض قائل شدند. فرقه دیگری که امویان تقویت و ترویج کردند، «جبرئه» بود تا بتوانند با تکیه بر آن، اعمال و رفتار خود را به خدا نسبت داده و جامعه اسلامی را مطیع و منقاد خود گردانند.

با تکیه بر تفکر این فرقه ها بود که بنی امیه توانست به نام دین، ارزش های جاهلی را زنده کند و رفتار امت اسلامی را به جهتی سوق دهند که نتیجه اش واقعه غم انگیز و دل خراش نینوا بود. در سایه چنین فقهی بود که مردمی که نام مسلمان داشتند و خود را امت محمد (ص) می دانستند به فرمان معاویه در برابر امام علی (ع) وامام مجتبی (ع) صف کشیده و به فرمان یزید، سر فرزند دختر پیامبر علیهماالسلام را بریدند و به شکرانه این عمل فجیع در کوفه، مسجد بنا کردند!

5 - احیای تعصبات قبیله ای

منظور ازتعصب در این بحث، حمایت بدون قید و شرط و کورکورانه از چیزی می باشد بدون آنکه بداند حق یا باطل است و نه به این دلیل که به آن وابسته است. با ظهور اسلام تعصب بی پایه قبیله ای و قوم مداری بی اساس متزلزل شد و انشعاب و قبایل، تنها وسیله ای جهت شناسایی افراد معرفی شدند.(9) باتکیه براین منطق بود که اسلام، اقوام متعدد و مختلف عرب را از تکیه و تفاخر به تعصب قومی و قبیله ای بر حذر داشت؛ راه سعادت و خوی انسانی را به سوی شان گشود ودر پرتو آن توانست قبایل مختلف را به صورت ملتی واحد در آورد و اختلاف قبیله ای و نژادی را به فراموشی بسپارد. ولی پس از رحلت رسول خدا(ص) در زمان حکومت اموی ها این روحیه تعصبی، دیگر بار زنده گشته و افتخارات قبیله ای به رخ کشیده می شد.

پس از کشته شدن عثمان، امام علی(ع) در ایام زمامداری خود همواره سعی داشت از این منطق (منطقی که در آن ملاک برتری؛ رنگ، نژاد و...نبود، بلکه ی همه مسلمانان در حقوق اجتماعی یکسان بودند) غافل نباشد و اصرار امام بر این روش، باعث کناره گیری بسیاری از دنیا گران از آن حضرت گردید به طوری که از«فضل بن جنید» شنیده شد که می گفت: آن چه باعث کوتاهی حمایت مردم از علی(ع) گردید، یکی مسأله مربوط به اموال بود است و دیگر این که علی(ع) اشراف را بر دیگران برتری نمی داد، چنان چه عرب را بر عجم برتری نمی داد.(10)

این در حالی بود که معاویه در دوران حیات علی(ع) پیوسته با تحریک روح تعصب قبیله ای میان قبایل عربی ساکن در عراق، دسیسه و توطئه می کرد و امتیاز های مادی و اجتماعی رؤسای قبایل شام را به رخ رؤسای قبایل عراق می کشید. پسر هند در دو مورد از روح تعصب قبیله ای بهره برداری می کرد: نخست این که با سخنان و رفتار خود، تعصب قبایل عربی را بر می انگیخت تا از یک سو، دوستی قبایل مزبور را از رهگذر دوستی رؤسای آنها جلب کند و از سوی دیگر، هر وقت قدرت ونفوذشان، حکومت او را تهدید کرد، آنها را به جان هم بیندازد. دوم این که تعصب نژادی عموم عرب بر ضد مسلمانان غیر عرب که موالی نامیده می شدند بر می انگیخت.

معاویه با تحریک تعصب نژادی و گسترش عداوت وکدورت میان آنان توانسته بود توجه آنها را از مبارزه با دشمن حقیقی شان، یعنی حکومت اموی منحرف سازد و به کینه های کوچک و بی اهمیتی که قبل از اسلام در آنان وجود داشت و باعث جنگ های طولانی شده بود، معطوف کند. رؤسای این قبایل نیز، مشغول بدگویی از دشمنان قبیله ای خود نزد زمامداران اموی شدند.

این شگردی است که غالباَ حاکمان ظالم وزیاده خواهان در هر عصر و زمانی به کار می گیرند تا بتوانند در سایه آن به حاشیه امنیت رسیده و به حکمرانی خود بپردازند. شعار معروف« تفرقه بینداز و حکومت کن» به مسأله امروز اشعاردارد و معاویه به خوبی از این شگرد بهره گرفت؛ شگردی که از دوران جاهلیت به ارث برده بود. از مهم ترین پیامدهای نژاد پرستی معاویه، قتل امام حسین(ع) بود. او با اجرای این سیاست باعث شعله ور شدن آتش دشمنی و کینه های کهنه شد که به همراه خود، نوعی شعر سیاسی حزبی و قبیله ای را پدید آورد.لیت اشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل (11)

این اشعار به خوبی نشان می دهد که کشتن فرزند زهراء(س) در آن حادثه تلخ، چیزی جز بروز روح تعصب قبیله ای و کینه های کهنه نبود و خاندان امیه، هیچ گاه دل در گرو دین ندادند و سر کرنش به زیر نینداخته ومسلمان نشدند، بلکه تنها به قصد انتقام از دین و ارز شهای دینی، تسلیم قدرت الهی وحاکمیت نبوی شدند؛ ولی در دل، سنگری از کینه ساختند و در پشت آن به انتظار انتقام نشستند تا همه کینه های سربسته را در روز عاشورا با شمشیر عداوت باز کنند. از این رو جریان به شهادت رساندن سید وسالار شهیدان را از پیامد های تعصب قبیله ای معاویه و پیروانش می باشد.

6- اوج حرکت تخریبی معاویه

سر انجام واپسین و مهلک ترین ضربه ای که معاویة بن ابی سفیان می توانست بر پیکر نو پای اسلام وارد سازد، قضیه ولایت عهدی یزید بود. او بنا داشت تا با جانشین کردن یزید به جای خود، رسالت خویش را که همانا جایگزین نمودن ارزش های جاهلی به جای ارزش های نبوی بود، به اتمام برساند.

او خواست با این عمل وحشتناک خود، فاتحه اسلام را بخواند. زاده ی زهراء مرضیه (س) چه زیبا فرمود:« و علی الاسلام السّلام اذا قد بلیت الامة ُبراع مثل یزید»(12) آن گاه که فردی مثل یزید، فرمانروای امت گردد باید فاتحه اسلام را خواند. زیرا یزید فردی عیاش و بی دین بود وهیچ ابایی از آشکار کردن بی دینی خود نداشت. از ریختن خون مردم لذت می برد و از کشتن وشکنجه دیگران نشاط می یافت و ندیمان او سگ و بوزینه و بهترین شاهد بر خلق و خوی درنده ی او بودند.

امام حسین (ع) یزید را در یک جمله کوتاه، کاملاً معرفی می کند و می فرماید:« همانا یزید بن معاویه، مردی فاسق و شراب خوار وآدم کش و کسی است که آشکارا گناه و پرده دری می کند.»(13)

یزید، پس از رسیدن به حکومتی که نام اسلام را یدک می کشید، نتوانست حداقل تظاهر به تقوا و دین داری کند و خود را حتی به صورت ظاهر، فردی متدین و مؤمن معرفی کند، بلکه در اثر روح بی پروایی و هوس بازی که با جسم و روح او عجین گشته بود، آشکارا مرتکب گناهان بزرگ و کفر آمیز می شد و آن چنان به فساد و گناه دست می زد که برای همگان، روشن شده بود وی به کلی فاقد شایستگی و لیاقت احراز مقام بزرگ خلافت اسلامی و امارت بر مسلمانان می باشد.

سرّ انتخاب یزید

بی تردید، معاویه از هر کسی یزید را می شناخت و با اعمال، رفتار، وضعیت روحی و اخلاقی یزید آشنا بود و خوب می دانست که این فرد، حتی لیاقت مسلمان بودن را ندارد، چه رسد به این که خلیفه مسلمانان باشد. ولی در عین حال، بر ولایت عهدی و جانشینی او اصرار داشت. سرّ این اصرار در این است که اولاً معاویه دغدغه دین و ومحافظت از آن را ندارد تا به دنبال حاکمی متدین باشد. ثانیاً، هدف اصلی معاویه و همه همت  وتلاش او در دوران حاکمیت چندین ساله اش، تغییر ارزش ها ی الهی ونابودی اخلاق و احیای جاهلیت و ارزش های آن در جامعه بود؛ از این روی سعی می کرد تا بهترین جانشین را (یزید) داشته باشد.

معاویه می دانست که ولایت عهدی یزید را جز افرادی دنیا طلب و سود جو کسی نمی پذیرد؛ بنابراین با بهره گیری از روش های متعدد تلاش کرد تا جانشینی فرزند فاسق خود را تثبیت کند. او در این راه از هر وسیله ای برای رسیدن به این هدف استفاده کرد. سرانجام معاویه با کنگره ای که در شام، مرکز حکومت تشکیل داد، ولایت عهدی یزید را تثبیت کرد و خیال خود را در جهت محو ارزش های اسلامی و الهی
آسوده کرد.

پی نوشت :

1- مسعودی، مروج الذهب،ج3،ص143.

2- این گونه روایات در کتاب صحیح بخاری فراوان است.

3- محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح البخاری،ج2، ص255.

4- قرآن کریم ، سوره احزاب ، آیه 21.

5- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج11،ص44.

6- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج2،ص116-117.

7- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج2.ص 6-7.

8-   برای مطالعه بیشتر به کتاب فرهنگ فرق اسلامی نوشته محمد جواد مشکور، صفحه 402 مراجعه شود.

9- سوره حجرات، آیه 13 .

10- محمد تقی التستری، نهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه،ج12،ص198.

11- سید بن طاووس ، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص79.

12- بحارالانوار،ج44،ص324.

13- سید بن طاووس ، همان، ص10.

و برگرفته از کتب ره توشه راهیان نور ، دفتر تبلیغات اسلامی قم

و تبیین جامعه شناختی واقعه کرب وبلا نوشته شمس الله مریجی ، انتشارات موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)

نویسنده: حجت الاسلام ارشادحسینی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ